کؤنول آداسی

مردم پاناما، شهروندانی درجه 2 در پاناما

جمعه 15 خرداد 1394
+0 به یه ن (BƏYƏN)

زمانی که مهندسی فرانسوی که بر ساخت آبراه سوئز نظارت می کرد، تصمیم گرفت کانالی هم برا اتصال اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام در تنگه آمریکای مرکزی حفر کند، پاناما بخشی از کلمبیا بود. در سال 1903، رییس جمهور روزولت ناو چنگی را به کلمبیا گسیل کرد و سربازان آمریکایی در منطقه پیاده شدند. آن گاه موجودیت پاناما را به عنوان کشوری مستقل اعلام کردند و اولین معاهده آبراه به امضا رسید که ببه واشنگتن حق می داد که بر این کشور «مستقل» تازه تاسیس نطارت عملی داشته باشد.

جان پرکینز، اقتصاددان آمریکایی، وابسته به ابر شرکت های اقتصادی آمریکا، در سال 1972، برای بررسی وضعیت اقتصادی پاناما و پیشنهاد طرح های اقتصادی وارد پاناما می شود. متن زیر قسمتی از خاطرات وی در پاناما است.


دولت پانناما مردی به نام "فیدل" را فرستاد تامرا در اطرافشهر بگرداند.بلافاصله جذبش شدم. لاغر بود، قامتی کشیده داشت و آشکارا به کشورش افتخار می کرد. به زبان انگلیسی صحبت می کرد ولی وقتی دریافت که من زبان اسپانیولی را روان صحبت می کنم خیلی احساساتی شد.

گفت: «خیلی از آمریکایی ها سال ها در اینجا زندگی می کنند ولی زحمت آموختن زبان اسپانیولی را به خود نمی دهند.»

فیدل با اتومبیلش مرا به قسمت مرفه و تحسین برانگیز شهر برد که پانامای جدید نامیده می شد. کشتی های زیادی، به ردیف، لنگر انداخته بودند. ار فیدل پرسیدم که آیا مشکلی در آبراه وجود دارد؟

با خنده جواب داد:«در صف نوبت هستند. نصف این رفت و آمدها به سوی ژاپن صورت می گیرد، حتی بیشتر از ایالات متحده ی امریکا.» اعتراف کردم که این مطلب برایم تازگی دارد.

گفت:« تعجب نمی کنم! مردم آمریکای شمالی از بقیه دنیا چیز زیادی نمی دانند.»

در پارک زیبایی توقف کردیم. خانواده ای بساط پیک نیک خود را پهن می کردند: پدر و مادر، پسر و دختر و یک مرد مسن که احتمالا پدربزرگ بچه ها بود. همانطور که از کنار آنها می گذشتیم، زن و شوهر لبخندی زدند، دستی تکان دادند و به انگلیسی سلام کردند. پرسیدم آیا گردشگر هستند، که خندیدند. مرد خانواده نزد ما آمد. با غرور تمام توضیح داد:«من نسل سومی هستم که در منطقه آبراه زندگی می کنم. پدربزرگم سه سال بعد از حفر آبراه به اینجا مهاجرت کرد. او راننده ی یکی از این قاطرها تراکتورهایی که کشتی ها را به آببندهای آبراه می کشند بود.» به آن پیرمرد اشاره ای کرد و گفت:«بابام مهنس بود، من هم جای پای او گذاشته ام.»

با ناباوری نگاهی به من کرد و گفت:«البته! منطقه آبراه، جز خاک ایالات متحده آمریکاست».

«آیا پسر تو نسل چهارم خواهد بود؟».

مرد گویی برای دعا، دستش را به شوی اسمان بالا برد :«هر روز ازخدا می خواهم که پسرم هم این بخت و اقبال را داشته باشد. فقط امیدوارم پنجاه سال دیگر هم بتوانیم نگهش منطقه آبراه پاناما داریم. اما آن مرد مستبد، توریخوس1، ثبات و آرامش را برهم می زند. مرد خطرناکی است.»

فشار ناگهان گریبانم را گرفت. به اسپانیولی گفتم:« خداحافظ! امیدوارم شما و خانواده ات ایام خوبی را در اینجا بگذرانید و مطالب زیادی درباره ی فرهنگ پاناما یاد بگیرید.»

با نفرت نگاهی به من انداخت و گفت:«زبانشان را بلد نیستم.»

فیدل قدمی به جلو آمد و دستش را به دور شانه ام انداخت، محکم فشارم داد و گفت:«متشکرم». [1]

 

 

1        عمر توریخوس، قهرمان پانامای نوین، رییس جمهور پاناما که با دفاع راسخ از حق پاناما در اداره کشور و کسب حاکمیت ملی بر «آبراه پاناما» تصمیم داشت جلو لغزش های خفت بار تاریخی پاناما را بگیرد.

 

[1]  صفحه 107 اعترافات یک جنایتکار اقتصادی (جان پرکینز) کتاب آمه تهران 1392

 

 

1394/03/15



بؤلوم :
یازار : تاری وئردی


بلاگا گؤره



    کیتابلاردا اوخویوب به یه ندیگیم، ایچیمدن گلن دویغولار، یوخسا بئیینیم دن کئچن سوزلری، یازیب پایلاشماق ایسته دیگیم بیر اورتام بوراسی

بؤلوم لر

     

سون یازیلار

باغلانتی لار

     

یولداش لار

آرشیو

آچارسؤزلر

     

سایغاج